حرف دل مامانی
سلام عزیزم گلم 9روز بیشتر نمونده تا تحویل سال جدید ولی شما هنوز
نیومدی عزیزم امسال خیلی چشم انتظارت بودم ولی ...امسالم منو بابایی دو
نفری کنار سفره هفت سین میشینیم و مثل همیشه بازم دعا میکنم تا شما
بیایی هنوزم مثل گذشته امید دارم به اومدنت و روزهام با داشتن همین امید
می گذره راستی مامانی جونم ما یه 10روزی میشه اسباب کشی کردیم
اومدیم خونه جدید عسلم نمیدونی چقدر خونمون قشنگه فقط شما رو کم داره
که بیایی با شیطنتات اون از سوت وکوری در بیاری وقتی برای اولین بار اومدم
تو این خونه ازخدا خواستم که این خونه برامون اومد داشته باشه وشما هر چه
زودتر بیایی عسلم من خرافاتی نیستم ولی بازم دست خودم نیست به هر
چیزی که میشه امیدوار بود به اومدنتون دل خوش کردم گلم امروز یه روز مهم
دیگه هم هست تو 20اسفند ماه سال88منو بابایی با هم عقد کردیم
خیلی روز
خوب و شادی بود خیلی خوشحال بودم عزیزه مامان من بابایی
رو خیلی
دوست دارم هر وقت غصه نبودن شما رو میخورم میگه عزیزم غصه نخور هر
وقت وقتش بشه ما هم نی نی دار میشیم بعد من آروم میشم فقط برای چند
روز مگه میشه به شما فکر نکنم امیدوارم سال جدید برای همه و بعد برای ما
سال خوبی باشه آمین خدای مهربون